رفیق دسته دار

ساخت وبلاگ
چند سالی ست عینکی هستم !

خدای من چه جمله ی نفرت انگیزی ،نه اینکه عینکی بودن نفرت انگیز باشد فقط فکر کردن به اینکه حالا بعد از چند سال عینک ،این شئ دوست نداشتنی یکی از اجزاء اصلی صورت من است کمی برایم دردناک است .همه چیز از تار بودن کلمات روی تخته ی سفید دبیرستان شروع شد اما جدی نبود و هنوز به عنوان یکی از واجبات زندگی روزمره پدیرفته نشده بود .این جریان با ندیدن شماره ی اتوبوس و جا ماندن های صبح به صبح و خوردن گاه و بیگاهم به کاپوت ماشین های پارک شده ادامه پیدا کرد تا باورم بشود که من یک انسانم با چشم های ضعیف نه یک جن افسانه ای که می تواند شب تا صبح پای کامپیوتر بنشیند و همچنان چشم هایش کیلومترها دورتر را ببنند .برای عینک زدن وسواسی و خجالتی نبودم و اوایل مشکلی با هم نداشتیم تا اینکه دنیای دور و اطرافم بدون آن محو و محوتر شد و حالا که زندگی بی آن در مخیله ام نمی گنجد .تقسیم روز به لحظات با عینک و بی عینک بودن !تصور کنیدموجود دسته دار را روی چشم هایتان می گذارید تا موقع جارو کشیدن، آشغالها از گلهای قالی قابل تشخیص باشند و دست آخر با خانه ای که راه راه جارو شده مواجه نشوید .موجود دسته دار را برمیدارید و دنیای دور و اطراف درست شبیه اولین تصویرهاییست که کسی در هنگام بهوش آمدن یا بیدار شدن از خواب دریافت می کند .

 

بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 56 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 20:50