از موهایش بگویم

ساخت وبلاگ
 با شعار من می توانم من می توانم قیچی و شانه و موزر را دست گرفتم و عینهو ماشین چمن زنی خرت و خرت هر چه بود زدم،بار اولی بود که موزر دست می گرفتم و لرزش مداومش روی اعصابم بود،از آن گذشته تا به حال هیچ مردی موهایش را برای کوتاه کردن به من نسپرده بود و من به تصور اینکه کله ی مردها را هم می شود مثل موهای زنان خرمن خرمن کوتاه کرد عمل کردم.مدام بالا و پایین رفتم چپ و راست ایستادم کج و کوله شدم تا بهترین آرایشگر دنیا باشم.از استرس داغ کردم عرق ریختم و در آخر نتیجه افتضاح بود.از همه جای سرش سیب زمینی بیرون زده بود...دلم می خواست غش غش بخندم ولی صحنه آنقدر جدی بود و او آنقدر عصبانی رو به آینه نشسته بود که حاضر بودم تا صبح سر به زیر و دست به سینه رو به دیوار بایستم.

فردای آن روز آنقدر از اینور و آنور ملامت شنیدم و چشم های گرد شده ی اطرافیان را دیدم که ترجیح می دادم روسری سر کند و در جمع ها حاضر شود،تا اینکه در جواب سوال "کی موهاتو کوتاه کرده"بگوید خانمم!

هفته ها گذشت و چمن های شلخته به حالت اول برگشت و در کمال ناباوری او دوباره روی صندلی نشست تا قیچی دست من باشد،آنقدر از این حس اعتماد و فروتنی سرمست بودم که این بار با دیدن یک خروار فیلم کوتاه کردن موی مردانه قیچی دست گرفتم و موهایش را کوتاه کردم.در کمال خونسردی و بدون اینکه از استرس چشم هایم از حدقه بیرون بزند.

نتیجه دلچسب و راضی کننده بود،شاید حرفه ای به نظر نمی رسید ولی به قاعده و عادی بود...آنقدر که از فردا دستش را می گرفتم و به این و آن نشان می دادم و می پرسیدم موهاش خوبه؟من کوتاه کردم!

بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 9:52