احساسات چندگانه

ساخت وبلاگ
1/انتظار هلاک کننده ی این چند ماه ! هیچ چیز دیگری به یاد ندارم به جز این انتظار ...انتظار برای شرایط بهتر ،انتظار برای دلمشغولی های بیشتر ،انتظار برای به دست آوردن زمان ،فرصت ،وقت.دلم مسافرت می خواهد و یک جاده ی دو ردیف درخت و یک شلوار گله گشاد ،که جیب های بزرگ داشته باشد و بشود ساعت ها دست در جیب راه رفت و سوت زد و آواز خواند ...

 

2/روزها و هفته ها می گذرند و ما داریم فرصت را از دست می دهیم .او نمی داند من فوبیای زمان دارم .تا روز به شب برسد جانم بالا آمده ...چطور این سه ماه را طاقت آورده ام ؟با استرس با اضطراب با ترس از دست دادن تک تک لحظاتی که می توانستیم دست در جیب خیابان های دود گرفته را برویم و نرفتیم .

 

3/شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد...

هیچ چیز به اندازه ی این شعر سهراب نمی تواند سکون و سکوت این شب ها را توصیف کند .

 

 

بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 73 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 20:50