از طرفی به مصمم بودنش حسودی هم می کردم

ساخت وبلاگ
قرار نبود کسی با حرکات ژانگولری و بازوهای پف کرده مخم را بزند ،جزوه هایم در هیچ کدام از راهرو های دانشگاه نریخت و از شعر خواندن توی کافه و بوی قهوه و این سوسول بازی ها هم خبری نبود .تمام مدت آنجا مرد سر به زیر و آرامی نشسته بود که تصمیمش را گرفته بود و روی انتخابش ثابت قدم بود .در عوض من از همان روز اول با چشم های باریک شده ،یقه ی بالا داده و ذره بین به دست بالای سرش می چرخیدم ،حرکاتش را واکاوی می کردم،تلاش می کردم عصبانی اش کنم تا واکنش هایش را ببینم ،چند باری هم با لامپی که بالای سرمان پاندول وار می چرخید او را پای میز بازجویی کشیدم.بارها عصبانی شدم ،لجبازی کردم ،نعره زدم تا ثابت کنم که حرف هایش مثل تمام مدعیان مردانگی و عشق  پوشالی ست و هر پای ثابتی یک روز از جا کنده می شود .اما هر بار او حسنای نفس نفس زنان را روی کاناپه نشاند و لبخند زد .

پ.ن:مگر آدمی مثل من چقدر می تواند در نقش خانم های با شخضیت بالغ قریب به ازدواج فرو برود ؟

نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 4:19 توسط حَسنا|

بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : طرفی,مصمم,بودنش,حسودی,کردم, نویسنده : aahandea بازدید : 1788 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 16:21