بنای بی حواس من

متن مرتبط با «کلمه هایی که حرف چ دارند» در سایت بنای بی حواس من نوشته شده است

از شوک چیزی که نمیدونم

  • چند سال پیش یه فیلم می دیدم  که یه موجودات عجیبی توی آب به شخصیت داستان حمله کرده بودن  میون اون شلوغی و حمله و اضطراب یه چیزی منفجر میشه و  همه ی اون موجودات واسه چند لحظه توی اغما و شوک خشکشون  می زنه ... من الان اونجوریم ...یعنی هممون اونجوریم  خشکمون زده،ولی کاری هم نمی کنیم نه فرار نه حمله., ...ادامه مطلب

  • چند تا عدد

  • من همیشه دختری بودم با نظم خاصی در افکار و عوالم درونی و شلختگی و بی حواسی بیرونی.وقتی چهارده ساله بودم فکر می کردم هجده سالگی چقدر می تواند سن با وقار و زیبایی باشد،اصلا دخترهای هجده ساله به نظرم چقد, ...ادامه مطلب

  • شبیه به صدایی که می پیچد می پیچد

  • صبح ،تاکسی ،ده پله که بالا می روم ،دسته کلید،شیر کاکائو ،ظهر ،دسته کلید ،ده پله که پایین می آیم ،تاکسی و تکرار دوباره ی تمام کارهای خرده ریزی که این بین انجام می دهم در فاصله ی زمانی بعدازظهر تا شب ریتم منظم کسل کننده ای به روزهایم داده.و بدتر از آن عادت به این تکرار است که کم کم حافظه ام را رو به زوال می برد .سعی می کنم در مسیر رفت آیه های قرآن را زمزمه کنم سوره ها را از وسط بخوانم و یکی در میان ,شبیه,صدایی,پیچد,پیچد ...ادامه مطلب

  • شبیه به صدایی که می پیچد می پیچد

  • صبح ،تاکسی ،ده پله که بالا می روم ،دسته کلید،شیر کاکائو ،ظهر ،دسته کلید ،ده پله که پایین می آیم ،تاکسی و تکرار دوباره ی تمام کارهای خرده ریزی که این بین انجام می دهم در فاصله ی زمانی بعدازظهر تا شب ریتم منظم کسل کننده ای به روزهایم داده.و بدتر از آن عادت به این تکرار است که کم کم حافظه ام را رو به ز, ...ادامه مطلب

  • کلمه هایی که گم می کنم

  • می گوید بَشاشی و آرام ... لبخند زده ام لابد بعد از شنیدنش و نگفته ام که آرام شده ام و کم حرف که حرف هایم را ،کلماتم را گم کرده ام در روزهای گرمی که خیابان ها را  برای دیدن چشم هایت طی می کنم ...,کلمه هایی که ص دارند,کلمه هایی که ث دارند,کلمه هایی که ژ دارند,کلمه هایی که ض دارند,کلمه هایی که حرف ض دارند,کلمه هایی که ی دارند,کلمه هایی که حرف چ دارند,کلمه هایی که حرف ص دارند,کلمه هایی که حرف ظ دارند,کلمه هایی که ظ دارند ...ادامه مطلب

  • احساسات چندگانه

  • 1/انتظار هلاک کننده ی این چند ماه ! هیچ چیز دیگری به یاد ندارم به جز این انتظار ...انتظار برای شرایط بهتر ،انتظار برای دلمشغولی های بیشتر ،انتظار برای به دست آوردن زمان ،فرصت ،وقت.دلم مسافرت می خواهد و یک جاده ی دو ردیف درخت و یک شلوار گله گشاد ،که جیب های بزرگ داشته باشد و بشود ساعت ها دست در جیب راه رفت و سوت زد و آواز خواند ...   2/روزها و هفته ها می گذرند و ما داریم فرصت را از دست می دهیم .او نمی داند من فوبیای زمان دارم .تا روز به شب برسد جانم بالا آمده ...چطور این سه ماه را طاقت آورده ام ؟با استرس با اضطراب با ترس از دست دادن تک تک لحظاتی که می توانستیم دست در, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها